همه چیز
خدااا
دلم تنگ می شود چشمانم باران می خواهد خدایااا!
فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی کند...
میرم تا ارزوت بشم...
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد* بوسه هایت بوی عشق بوی باران میدهد
دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا* دست هایت درد هایم را تسلا میدهد
میرم تا ارزوت بشم...
خـســــــــتـه ام...
از کسی که مرا غرق خودش کرد...
امــــــــــا
نجاتـــم نداد...
میرم تا ارزوت بشم...
مــن بـی تــو شعـــر خــواهــم نــوشت
تـــو بــی مـن چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا یــــادت هست کــه نیستــم؟
بــگـو کـجـا پــنـهــان شـده ای
کـه در قـهوه ای سـرکشیده ام هم
فـالـگـیـر پـیـدایـت نـمیکند
میرم تا ارزوت بشم...
✔دلم میخواست یکی رو داشتم✔
✖✖تابعضی وقتهاکه ازدنیا خسته میشودم ✖✖
✔میومدکنارمو دستاشومیذاشت دوطرف صورتم✔
✖✖زل میزدتوچشام ومیگفت:ببین تومنوداری...!✖✖
میرم تا ارزوت بشم...
فکر میکردم در قلب تو
محکوم به حبس ابدم
یکباره ...جا خوردم!!!
وقتی زندان بان بر سرم فریاد زد:
هی تو ...................آزادی
میرم تا ارزوت بشم...
گاهی احساس میکنم...
روی دست های خدا هم مانده ام....
خسته اش کرده ام...
خودش هم نمی داند...
با من چه کند...
میرم تا ارزوت بشم...
خسته ام
از هر روز گلایه و گریه
خسته ام
از هر روز بودن و مردن
خسته ام
از هر روز شکستن و بستن
خسته ام
می فهمی؟
از اینکه می خواهم و نیست
از اینکه هست و نمی خواهم
می داند میمیرم
میدانم مرده است!
خسته ام…
میرم تا ارزوت بشم...
اگر نهال های جنگل بدانند ، روزی تن هاشان دسته ای در دستان تبر یه دوشان خواهد شد مثل من ، شاید ، هرگز دل تنگ باران نشوند .
میرم تا ارزوت بشم...
تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . . .
میرم تا ارزوت بشم...
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
میرم تا ارزوت بشم...
درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو !
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ، آه مگو !
میرم تا ارزوت بشم...
به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت !
نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی
دوستش دارم !
میرم تا ارزوت بشم...
شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوند تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…
میرم تا ارزوت بشم...
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو …
هیچ کجا نیستی…
میرم تا ارزوت بشم...
دیار عاشقی هم شهر هرت داره !
خیلی راحت دل می دزدن ،
دل می برن ، دل می شکنن …
میرم تا ارزوت بشم...
جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم
میرم تا ارزوت بشم...
من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین
میرم تا ارزوت بشم...
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
میرم تا ارزوت بشم...
بهار من مرا بگذار و بگذر
رهایم کن برو دلدار و بگذر
من عادت می کنم اینجا به غمها
مرا پر کن از این اجبار و بگذر…
میرم تا ارزوت بشم...
من ماندم و حلقه طنابی در مشت
با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی
دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت
میرم تا ارزوت بشم...
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
و غمــت سـهم ِ مــن!
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
حتی دوباره لبخند زدن هم دل میخواهد که من دیگر ندارم !
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
دیر آمدی ؛ بودنم در حسرت خواستنت تمام شد …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
اولین خنده ز بی دردی بود
آخرین گریه ز بی درمانی
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
نمیدانی چه حالب دارم “من” وقتی که از “من” حال “تو” را میپرسد…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
کاش بودی تا من نیز چیزی برای از دست دادن داشتم …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
استخوان هایم را به دانشمندان بسپارید …
شاید بفهمند نه یخبندانی بود نه بیماری مهلکی !
من از دوری تو منقرض شدم …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
چند تکه از تو
پریشان افتاد
ته فنجانی که فالم را می گرفت…
می گفت آرام نیستی
و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
شبانه هایم برای تو
عشق هم…
خاطره ی مُرده ای باشد
برای وقت های کسالت
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
خاطرات مثل یه تیغ کند می مونه…که رو رگت میکشی…
نمیبره ، اما تا می تونه زخم میکنه…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
میرم تا ارزوت بشم...
دلم پُر است
پُر پُر
آنقدر که گاهی اضافه اش
از چشمانم می چکد.
میرم تا ارزوت بشم...
من
محتاج درک شدن نیستم
فقط دردم می آید
خر فرض می شوم....
میرم تا ارزوت بشم...
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته
بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه
بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
میرم تا ارزوت بشم...
نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
…نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو …
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد
میرم تا ارزوت بشم...
در مهربانی ِ نگاهت
ذوب می شود یخ احساسم
با تو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
و بالا رفت
از دیوار روزمرگی ها
و نترسید
از آنچه پشت دیوار است
میرم تا ارزوت بشم...
خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
میرم تا ارزوت بشم...
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
میرم تا ارزوت بشم...
تو دست در دست دیگری ….
من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ….
مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…
…
آن دستها به هیچ کس وفا ندارند….
میرم تا ارزوت بشم...
در خلوت کوچه هایم
اینجا من هستم ؛
دلم تنگ نیست….
تنها منتظر بارانم
تا قطره هایش بهانه ایی باشند
برای نم ناک بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم!
میرم تا ارزوت بشم...
روح بیمار طبیعت را – می فهمی
در دیار خشک
در میان سایه های تیره – در زنجیر
مرگ را می بینی
گاه بی تابی
…گاه می خندی
عاشق باران که باشی
در اضطراب شب – به دنبال آغوش امنی می گردی
تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش
تا فراموش کنی
عاشق باران که باشی
بر نگاه بی کلام پنجره – چشم می دوزی
شعر می خوانی
میرم تا ارزوت بشم...
بازگشتن آرامم نمی کند
حتا به شعر
راه رفتن آرامم نمیکند
که نخواست همگامم باشد آن دیگری
اما چه بگویم
وقتی زخمها در شعرم متولد میشوند
و اندامم در کلمات آرامش مییابند
تار است کلماتی که به آن دلبستهایم
سرد است روزهایی که در آن زندگی میکنیم
و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم
میرم تا ارزوت بشم...
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
میرم تا ارزوت بشم...
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
میرم تا ارزوت بشم...
نفست چقدر شبیه
مردمک چشمم
دودو … می زند
خسته ای شبیه خودم؟
و هراسان شبیه ثانیه ها
سنگین مثل دقیقه ها
وساعتها را…
راستی قولهایت را به چه قیمت به عبور زمان فروخته ای؟
من هنوز کنار رد پای گذشته ایستاده ام
خودم را به خواب نبودنت می زنم
چشمهایم چقدر چرت می زنند
میان لالائی حقیقت
کجای این نبودنها
به بودنم می خندی
میرم تا ارزوت بشم...
گذشته در چشمانم مانده است
عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی
صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم
که نفهمی هنوز هم دوستت دارم
میرم تا ارزوت بشم...
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
میرم تا ارزوت بشم...
خداحافظ…
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصه ی تلخ جاده و آن راه بلند…
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
ومن مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
وتو را بدرقه کردم…
میرم تا ارزوت بشم...
قالب برای بلاگ |